مفاهیم اساسی روانشناسی صنعتی

مفاهیم اساسی روانشناسی به نوبه خود علمی پیچیده است که مهمترین آنها به طور خلاصه با توجه به نمودار شماره ۱ تشریح می‏شود.

دلیل رفتار تمامی فعالیتهای آدمی اعم از یک رفتار ساده(پرهیز از آتش) یا پاسخهای عصبی و رفتارهای پیچیده(مثل انتخاب شغل یا انتخاب رشته تحصیلی) تصادفی نیستند و جملگی به واسطه حضور عوامل محرک یا شرایطی که انسان را وادار به عکس‏العمل می‏کند، بوجود می‏آیند. روانشناسی در واقع تلاش برای جداسازی و مشخص کردن این شرایط تحریکی (محرک‏ها) به عنوان علل زیربنایی رفتارهای نوعی است. در موقعیتهای صنعتی، بسیاری از این رفتارها نظیر از زیرکار دررفتن کارگران یا کم‏کاری، کاهش بازدهی در بخش فروش و یا تنش‏های صنعتی که پیامد کاهش تولید هستند، با این دیدگاه مورد کنکاش قرار می‏گیرند که عواملی (محرکهایی) که باعث بروز آنها شده‏اند چیست؟ فهم این شرایط و شناخت محرک‏ها از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است چرا که اولا ما را قادر می‏سازد تا دلائل ممکن، جهت بروز چنین پدیده‏های خاص را بشناسیم. ثانیا با مشخص شدن دلائل می‏توانیم ارزیابی‏های اصلاحی، جهت بهبود این موقعیت‏ها به عمل آوریم. البته یک روانشناس صنعتی تحلیل موقعیت را به وسیله برشمردن اصول و عوامل روانشناختی که در آنها خبره است، انجام می‏دهد. بنابراین روانشناس صنعتی ممکن است آشوب و تنش در یک کارخانه را به راحتی ردیابی و دلائل آن را پیدا کند. دلائل این آشوب و هرج و مرج ممکن است آزردگی خاطر کارگران بواسطه تحکم سرکارگر، پائین بودن حقوق کارگران یا انتظار بیش از حد کارفرما و نظائر آن باشد. تحقیقاتی از این نوع که در آن از روشهای قابل اعتماد علمی استفاده شده است، منجر به شناسایی دقیق علل بروز رفتار کارمندان و کارگران در محیطهای صنعتی و تجاری می‏شود. به عبارت دیگر شناخت علل و رفتارهای فردی یا گروهی ما را قادر می‏سازد تا حد زیاد و قابل اطمینانی اقدام به پیش‏بینی، تغییر یا کنترل رفتارها کنیم و یا حتی این رفتارها را در جهت دلخواه هدایت کنیم. بنابراین، روانشناسی صنعتی مانند اغلب علوم دیگر سعی در شناخت علل و انگیزه حوادث دارد تا شاید بدین ترتیب بتوان شرایط را به نحو مطلوبتری کنترل کرد.

● تفاوت‏های فردی

دومین عامل اساسی که روانشناسی صنعتی برآن تاکید می‏کند تفاوتهای فردی است. هیچ یک از افراد در ویژگیهای بدنی (فیزیکی) نظیر قد، وزن، ظاهر، قدرت عضلانی، حواس وغیره به یکدیگر شبیه نیستند. این قضیه در مورد ویژگیهای روانی افراد نظیر هوش، علائق، نگرش‏ها، احوال شخصی مثل پرخاشگری، درونگرایی، استحکام شخصیت، صداقت، دوستی، بردباری و... نیز صادق است. تفاوتهای فردی در ویژگیهای فیزیکی و روانی و فیزیکی افراد قادر خواهیم بود آنها را در بهترین شرایط و موقعیت که متناسب با ویژگیهای آنهاست، قرار دهیم و قطعا پیامد این شناخت و جایگزینی، افزایش بهره‏وری است، بدین ترتیب مطالعه و اندازه‏گیری تفاوت‏های فردی، از اصول اساسی و مهم روانشناسی است و روانشناسی صنعتی از آن در انتخاب پرسنل، جایگزینی آنان، ارتقاء و تنزل مقام، جابجایی افراد و مواردی نظیر آن کمک می‏گیرد. هیچ شرکت معتبری، فردی که خوش لباس و خوش برخورد نباشد هوش پایین تر از سطح متوسط دارد، پرخاشگر و تاحدی کله شق است را به عنوان فروشنده استخدام نمی‏کند؛ همچنین در مورد مشابه راننده‏ای که بینایی یا هماهنگی حرکتی او ضعیف است، حواسش جمع نیست، فراموشکار است و یا مهارت کافی در رانندگی ندارد، از شانس کمتری برای انتخاب شدن برخوردار است. در انتخاب معقول و حساب شده، یک کارمند باید ویژگی‏های فیزکی و روانی او که ممکن است مؤثر در موفقیت شغلی او باشد را در نظر گرفت. آنچه گفته شد فقط دو مثال ساده از کاربرد تفاوتهای فردی در انتخاب افراد بود. در عصر حاضر صنعت و تکنولوژی به قدری پیشرفت کرده‏اند که به دست آوردن موقعیتهای شغلی در کارخانجات و شرکتها مستلزم ویژگیهای فیزیکی و روانی فردی خاص و بالایی است. به همین دلیل است که بخش عمده تلاش روانشناسان صنعتی به جستجو پیرامون تفاوتهای موجود میان افراد و کاربرد این یافته‏ها در محیطهای صنعتی معطوف شده است. تلاش روانشناسان صنعتی در طول سالیان متمادی منجر به شناخت عمیق‏تر چنین تفاوتهایی شده است. از جمله موارد مهم تفاوتهای فردی به شرح زیر می‏باشند:

۱) تفاوت در ویژگیهای بدنی:

خصیصه‏های بدنی نظیر وزن، قد، ظرفیت تنفسی، قدرت بدنی، تیزبینی، زمان واکنش نسبت به محرک‏ها و میزان خستگی ناپذیری از جمله ویژگیهایی هستند که در افراد مختلف متفاوت است. برخی از این ویژگیها با استفاده از ابزارهای مخصوصی قابل اندازه‏گیری هستند. مطالعه چنین ویژگی‏هایی در صنعت بسیار مهم است چرا که موفقیت در اجرای کار وابسته به همین خصوصیات است. برخوردار است چرا که اولا ما را قادر می‏سازد تا دلائل ممکن، جهت بروز چنین پدیده‏های خاص را بشناسیم. ثانیا با مشخص شدن دلائل می‏توانیم ارزیابی‏های اصلاحی، جهت بهبود این موقعیت‏ها به عمل آوریم. البته یک روانشناس صنعتی تحلیل موقعیت را به وسیله برشمردن اصول و عوامل روانشناختی که در آنها خبره است، انجام می‏دهد. بنابراین روانشناس صنعتی ممکن است آشوب و تنش در یک کارخانه را به راحتی ردیابی و دلائل آن را پیدا کند. دلائل این آشوب و هرج و مرج ممکن است آزردگی خاطر کارگران بواسطه تحکم سرکارگر، پائین بودن حقوق کارگران یا انتظار بیش از حد کارفرما و نظائر آن باشد. تحقیقاتی از این نوع که در آن از روشهای قابل اعتماد علمی استفاده شده است، منجر به شناسایی دقیق علل بروز رفتار کارمندان و کارگران در محیطهای صنعتی و تجاری می‏شود. به عبارت دیگر شناخت علل و رفتارهای فردی یا گروهی ما را قادر می‏سازد تا حد زیاد و قابل اطمینانی اقدام به پیش‏بینی، تغییر یا کنترل رفتارها کنیم و یا حتی این رفتارها را در جهت دلخواه هدایت کنیم. بنابراین، روانشناسی صنعتی مانند اغلب علوم دیگر سعی در شناخت علل و انگیزه حوادث دارد تا شاید بدین ترتیب بتوان شرایط را به نحو مطلوبتری کنترل کرد افراد و مواردی نظیر آن کمک می‏گیرد. هیچ شرکت معتبری، فردی که خوش لباس و خوش برخورد نباشد هوش پایین تر از سطح متوسط دارد، پرخاشگر و تاحدی کله شق است را به عنوان فروشنده استخدام نمی‏کند؛ همچنین در مورد مشابه راننده‏ای که بینایی یا هماهنگی حرکتی او ضعیف است، حواسش جمع نیست، فراموشکار است و یا مهارت کافی در رانندگی ندارد، اجرای کار وابسته به همین خصوصیات است. پاره‏ای از مشاغل نیاز به حساسیت بالای شنیداری یا دیداری (تیزبینی)، قدرت عضلانی زیاد یا برعکس حرکت عضلانی ظریف ولی ماهرانه دارند. حتی ممکن است وزن بدن در بعضی مشاغل به عنوان یک فاکتور مهم در نظر گرفته شود. با توجه به پیشرفت روزافزون علم، در حال حاضر توانسته‏ایم اطلاعات بسیار زیادی درباره چنین تفاوتهای فردی و ویژگیهای بدنی بدست آوریم که اغلب این اطلاعات برای یک روانشناس که وظیفه مهم انتخاب و گزینش افراد را برای انجام فعالیتهای متناسب با وضعیت جسمانی آنها دارد، بسیار مفید است. مطالعه تفاوتهای فردی مشخص می‏سازد که اغلب این تفاوتها خواه فیزیکی و یا روانی در بین مردم از یک توزیع پراکندگی مشترک و واحدی پیروی می‏کند. ۲) تفاوت در هوش:

افراد در جامعه دارای بهره هوشی (IQ) متفاوتی هستند. اما در مجموع توزیع افراد از نظر هوشبهر نیز بهنجار است. بدین معنی که عده کمی کم هوش و یا خیلی باهوش هستند، ولی غالب افراد از نظر بهره هوشی در حد متوسط هستند. هوش یک شخص غالبا شاخص بسیار خوبی از توانایی او در سازش با مشکلات متفاوت زندگی، یادگیری و تجربه اندوزی است. هوشبهر را می‏‏توان به وسیله آزمونهای مختلف هوشی که توسط روانشناسان سنجش و اندازه‏گیری کرد. قطعا به سختی می‏توان نقش هوش را در مشاغل مختلف و به طور کلی در صنعت و تجارت نادیده گرفت. بدین ترتیب اگر بخواهیم در بخشهای یاد شده موفق باشیم، باید افرادی را به کار گرفت که حداقل از بهره هوشی متوسط و بالاتر از آن برخوردار باشند.

۳) تفاوت در علائق:

افراد دارای علائق و تمایلات متفاوتند. برخی از افراد ترجیح می‏دهند در محیطی کاملا آرام کار کنند و برخی دیگر برعکس محیطهای جمعی و پررفت و آمد را ترجیح می‏دهند. برخی علاقه شدیدی به موسیقی، نقاشی، داروسازی، هنر، حقوق و سیاست دارند و برخی دیگر تمایل به کارهای تکراری دارند. در زندگی روزمره گاه به افرادی برمی‏خوریم که قادر نیستند علائق و تمایلات واقعی خود را بازگو کنند و نمی‏دانند به چه چیز علاقه بیشتری دارند. این افراد در واقع نسبت به علائق و تمایلات واقعی خود آگاهی ندارند. به هر حال چه افراد از تمایلات و علاقه‏مندیهای خود آگاه باشند و یا خیر، علائق در روانشناسی صنعتی اهمیت زیادی دارند، چه روانشناسان دریافته‏اند افرادی که در حیطه‏های متناسب با علائق و تمایلات خود کار می‏کنند، نسبت به سایرین از رضایت و خشنودی بسیار بالاتری برخوردارند؛ و درست به همین دلیل است که بیشتر تلاش روانشناسان صنعتی بر ابداع روشهای قابل اطمینان جهت ارزیابی علائق فردی و همچنین به کارگیری نتایج حاصل از این ارزیابی‏ها در گزینش افراد برای مشاغل مختلف، معطوف شده است. مطالعات روانشناختی همچنین نشان داده‏اند تا رسیدن به سن ۲۵ سالگی، اغلب تمایلات و علائق افراد به خوبی شکل گرفته و تقریبا تا پایان عمر ثابت می‏مانند. این پایداری در الگوهای علاقه‏مندی کمک مؤثری در شناخت افراد و گزینش‏های شغلی آنان می‏کند

۴) تفاوت در ویژگیهای شخصیت:

مردم در صفات و ویژگیهای شخصیتی نیز دارای تفاوتهای زیادی هستند. واژه خصیصه‏های شخصیتی از نظر روانشناسان به معنای کیفیت‏های ذاتی یا هیجانی هستند که زمینه‏ساز رفتار می‏باشند. در اصطلاح عمومی ما افراد را سلطه‏جو، بشاش، خجالتی، ترسو، درستکار و... می‏نامیم و بسیاری از ویژگیهای شخصیتی و صفتهای متفاوت وجود دارد که با درجات و شدتهای متفاوت به افراد نسبت می‏دهیم؛ صفاتی نظیر سماجت، سلطه‏جویی، پرخاشگری، اجتماعی بودن، بدبینی، انضباط، سودمندی و... وقتی صحبت از صفات شخصیتی به میان می‏آید بین صفات منشی(Character traits) ، صفات هیجانی (Emotional trait) و صفات شخصی (Personal trait) تفاوت قائل می‏شویم. (جدول ۱)

 

جدول شماره ۱

صفات منشی(Character traits) صداقت، درستکاری، دینداری و...

صفات هیجانی یا ذاتی (Emotional trait) پرخاشگری، هیجانی بودن، شادابی، سرخوشی، بدبینی عصبی بودن و...

صفات شخصی (Personal trait) سلطه جویی، فرمانبرداری، رخوت و...

 

لازم است در اینجا اشاره کنیم که آدمی اغلب این صفات را به واسطه تجربیات شخصیتی در زندگی و یا تقلید آنها از افراد موجه و معتبر که او را احاطه کرده‏اند، فراگرفته است. اما گاهی اوقات این صفات ارثی هستند. در پاره‏ای افراد، رفتارهایی نظیر نگرانی، رخوت، بیش فعالی و تندخویی به خاطر تاثیر غدد مترشحه داخلی یا عوامل ژنتیکی خاص مشاهده می‏شود. برای نمونه می‏دانیم که کم کاری غدد تیروئید که یکی از غدد مترشحه داخلی است باعث رخوت، بی حالی، خستگی زودهنگام و عدم توانایی در تمرکز می‏شود و برعکس در بیش فعالی این غدد، خستگی‏ناپذیری و جنب و جوش بیش از حد حادث می‏شود. این ویژگی‏ها که مربوط به دستگاه عصبی و یا غدد مترشحه داخلی می‏باشند، اغلب ارثی هستند. اما در بسیاری موارد همین صفات ممکن است بدون زیربنای ژنتیکی و در واقع براساس یادگیری و تقلید بروز کنند. به هر حال صفات شخصیتی بدون توجه به عوامل موجد آنها، افراد را از یکدیگر متفاوت می‏سازد و روانشناسان صنعتی در بسیاری ازموقعیتهای صنعتی و تجاری به این تفاوتها توجه خاص دارند. ۵- تفاوت در یادگیری: در مقایسه انواع موجودات مشخص می‏شود که نوع آدمی بالنسبه رفتارهای غریزی کمتری از خود بروز می‏‎دهد. بزرگترین موهبت آدمی توانایی یادگیری از طریق تجربه وقایع پیرامون اوست. افراد از نظر یادگیری نیز با یکدیگر متفاوتند. در واقع می‏توان بدون هنچگونه مبالغه‏ای گفت که بیشتر به واسطه همین تفاوت در یادگیری است که ما افراد را می‏شناسیم. به همین دلیل مطالعه یادگیری جایگاه ویژه‏ای در روانشناسی دارد. تکلم، رسوم، نگرش‏ها حتی دوست داشتن یا تنفر خود را مدیون یادگیری هستیم. حتی یاد می‏گیریم که چه رفتار یا ویژگیهای شخصیتی را از خود بروز دهیم، چه مهارتهایی را کسب کنیم و چگونه درباره جهان پیرامون خود اندیشه کنیم. خلاصه اینکه آنچه آدمی هست و آنگونه که رفتار می‏کند، عمدتا توسط یادگیری در طول زندگی شکل می‏گیرد. حتی می‏توان هوش را به عنوان توانایی یادگیری و به کارگیری موفقیت‏آمیز آن در مواجهه با مسائل مختلف زندگی تعریف کرد. یادگیری از جمله موضوعاتی است که در روانشناسی عمومی بیش از سایر زیرشاخه‏های رواشناسی مورد بحث قرار می‏گیرد. یادگیری از نظر روانشناختی یعنی تغییرات نسبتا پایدار در رفتار آدمی که نتیجه تجربه یا تمرین است. تعریف فوق دربرگیرنده این ویژگیها است:

الف) تغییر در رفتار(خوب یا بد). در واقع اگر تغییری در رفتار بوجود نیاید، یادگیری نیز صورت نگرفته است.

ب) یادگیری متاثر از تجربه وتمرین است.

ج) تغییراتی که توسط یادگیری بوجود آمده‏اند نسبتا پایدار هستند. به عبارت دیگر آنچه یاد گرفته شده است برای مدت طولانی باقی خواهد ماند.

یادگیری درموقعیت‏های صنعتی بسیار مهم است. اهمیت یادگیری بویژه وقتی با مشکلات آموزش در بخش صنعت روبه‏رو می‏شویم، نمایان‏تر می‏شود. توجه روانشناسان صنعتی به یادگیری بیشتر معطوف به روشهای یادگیری است که زیربنای نظری گسترده‏ای دارد. ۶- تفاوت در نگرش: نگرش یکی دیگر از مفاهیم مهم در روانشناسی است که روانشناسان صنعتی باید به خوبی آن را دریابند چرا که همین واژه اغلب برای تشریح اشکال مختلف رفتارهای صنعتی به کار گرفته می‏شود. نگرش در واقع مفهوم پیچیده‏ای است از آن جهت که انواع بسیاری از رفتارها نظیر اعتقادات، نظرات، تفکر قالبی وتعصب و تبعیض ارتباط نزدیکی با آن دارند. شاید بهترین تعریف برای نگرش این باشد: ? تمایل یا گرایش اموخته شده نسبت به یک شیء، شخص، موقعیت و یا موضوع که فرد را وادار می‏کند نسبت به آنها در جهت مطلوب یا نامطلوب عکس‏العمل نشان دهد.? این تعریف اولا بر این موضوع که نگرش‏ها رفتارهای آموخته‏ شده‏اند، تاکید می‏کند. ثانیا نگرش یک تمایل یا گرایش است که مثل همه عادتهای آدمی در همه حال با اوست. در یک لحظه خاص ممکن است نگرش آدمی نهفته باشد، ولی در هر حال آماده تجلی است. ثالثا وقتی شرایط برانگیزاننده مناسب مهیا باشد، نگرش فرد را به عکس‏العمل مطلوب یا نامطلوب وا می‏دارد. برای نمونه، کارگری که تجربیات سخت و ناکامی و سرخوردگی در یک کارخانه داشته باشد، کم کم نگرش منفی نسبت به کارخانه پیدا می‏کند. از طرف دیگر فردی که تجربیات خوشایند و رضایت‏مند داشته است، نگرش مثبت و مطلوبی نسبت به محل کار خود پیدا می‏کند. برخی نیز ممکن است نگرش خاصی در این زمینه نداشته باشند. پرسنل و کارمندان اغلب احساس تنفر یا نارضایتی نسبت به مافوق خود، محل کار یا یکی از زیرواحدهای کارخانه، سیاست‏های پرداخت حقوق و... پیدا می‏کنند که در نهایت رفتارشان در ارتباط با مسئولین کارخانه همراه با دلخوری و بیزاری یا در صورتی که مجال یا شهامت آن را پیدا کنند تؤام با خشونت خواهد بود. برای شناخت و توضیح چنین مشکلات مهمی در بخش صنعت باید بدانیم که نگرش‏ها چگونه در این امر مؤثرند.

نگرش و عقاید:

گرچه دو واژه عقیده و نگرش معنای یکسانی ندارند اما بین آنها ارتباط بسیار نزدیکی وجود دارد. در واقع عقیده و نگرش دو تفاوت عمده دارند. اول اینکه عقیده به وسیله کلام از طریق گفتاری یا طرق دیگر بیان می‏شود، در حالی که نگرش این گونه نیست. این موضوع را از این واقعیت می‏توان فهمید که ما نگرش‏هایی را که در زمانهای گذشته دور کسب کرده‏ایم، پنهان می‏کنیم و فقط وقتی با موقعیتهای مشابه روبه رو می‏شویم ممکن است آنها را آشکار کنیم. دوم اینکه عقاید، مسائل همگانی و عمومی هستند در حالی که نگرش‏ها مسائل خصوصی و شخصی هستند به همین دلیل ممکن است هیچگاه نگرش افراد در مورد موضوعی خاص را ندانیم، ولی عقیده او حتما ابراز شده است و ما نیز می‏توانیم آن را به صراحت دریابیم. نگرش و تبعیض: در متون جدید روانشاسی تبعیض برای بیان نگرش منفی یا نامطلوب نسبت به شخص یا گروهی از اشخاص به کار رفته است. برای نمونه، تبعیض بین سیاهپوستان و سفیدپوستان در امریکا یا رفتارهای متعصبانه افراد وابسته به گروهها و فرقه‏های مذهبی، فرهنگی و قومی خاص. تحقیقات زیادی نشان داده است فعالیت هماهنگ و به دور از برخورد و اصطکاک در یک کارخانه یا یک سازمان معمولا بستگی به نگرش‏های مطلوب یا نامطلوب کارگران و کارمندان دارد. حتی بازدهی یک واحد صنعتی با نگرش منفی و نامطلوب سازمان یا کارخانه ارتباط دارد. اینکه چگونه نگرش افراد یک سازمان را تغییر دهیم و چگونه فضای روانی حاکم بر یک واحد صنعتی را با مطالعه و تغییر نگرش افراد آن واحد بهبود بخشیم، از جمله مهمترین وظایف روانشناسان صنعتی است. انگیزش انگیزش رفتاری است که ریشه در نیازهای متفاوت و متنوع آدمی دارد و او را بهفوی اهداف معین و ارضاء این نیازها رهنمون می‏سازد. برخی روانشناسان سه نوع انگیزش را مطرح کرده‏اند:

۱) انگیزه‏های اولیه:

‏ که از نیازهای زیست شناختی اولیه و اساسی آدمی نظیر نیاز به غذا، آب، استراحت و نیاز به امنیت سرچشمه می‏گیرند. پس نیازهای اولیه زمینه‏ساز انگیزه‏های اولیه هستند. این نیازها ممکن است در دو جهت قوی، روی آوردن (دوست داشتن) یا گریز (دست نداشتن) که به ترتیب آنها را رغبت و نفرت می‏نامیم، بروز کنند. این نیازها اغلب توسط عوامل اجتماعی فرهنگی یا سرشت زیشت‏شناختی تبیین می‏شوند. فردی ممکن است به یک رغبت خاص توجه بیشتری کند مثلا توجه به نوع خاص غذا و یا برعکس. مکانیزم روانشناختی یا فیزیولوژیکی که باعث فعال شدن انگیزه‏های اولیه می‏شود تا حد زیادی شناخته شده‏اند.

۲) انگیزه‏های عمومی:

که هم در حیوانات و هم در آدمی یافت شده‏اند. به نظر می‏رسد که این انگیزه‏ها زیربنای زیست‏شناختی دارند، اما مکانیزم دقیق عمل آنها شناخته نشده‏ است. انگیزه‏هایی نظیر ذکاوت، هوشمندی و فعالیت از این دسته‏اند که هم در حیوانات و هم در انسانها دیده می‏شوند.

۳) انگیزه‏های اکتسابی یا آموخته شده:

که آنها را انگیزه‏های اجتماعی نیز می‏نامند. مهمترین نکته این است که آدمی این انگیزه‏ها را یاد گرفته است. این انگیزه‏ها پیچیده‏اند و فقط در آدمی یافت می‏شوند و در واقع حاصل تعامل افراد با اشخاص دیگر یا اشیاء موجود در پیرامون او هستند. بدین دلیل این انگیزه‏ها را اکتسابی یا آموخته شده می‏نامند که وقتی آدمی در یک گروه به صورت جمعی زندگی می‏کند این انگیزه‏ها هدف اصلی رفتار آدمی است و او را در جهت پیشرفت آنها هدایت می‏کند. بهترین نمونه این انگیزه‏ها عبارت است از انگیزه پیشرفت یا میل وافر به موفقیت در زمینه‏های مختلف زندگی. این انگیزه در برخی افراد بیشتر از سایرین است و این افراد اغلب هر آنچه در زندگی بخواهند، به دست می‏آورند. انگیزه‏های جلب رضایت دیگران، کسب قدرت، جاه و مقام و همچنین انگیزه کسب موقعیت برتر از جمله انگیزه‏های اکتسابی و آموخته شده‏اند که در موقعیت کاری افراد تاثیر بسزایی دارند. به طور کلی انگیزه‏های اجتماعی نقش مهمی در زندگی شغلی افراد دارند. این انگیزه‏ها از راههای مختلف در موقعیتهای صنعتی خود را نشان می‏دهند و یک روانشناس باید قادر به شناسایی و تعیین میزان غالبیت و چیرگی این نیازها در هر یک از افراد باشد چرا که ارضای این نیازها همواره سودمند است.

نکته‏ای که باید همواره مدنظر داشت این است که افراط به طور قابل ملاحظه‏ای هم در نوع انگیزه‏ها و هم در شدت آنها با یکدیگر تفاوت دارند. امکان اندازه‏گیری نیاز اجتماعی با استفاده از روشهای مختلف وجود دارد. نکته دیگر آن که شدت و ضعف یک انگیزه در یک فرد در زمانهای متفاوت وجود دارد. نکته دیگر آن که شدت و ضعف یک انگیزه در یک فرد در زمانهای متفاوت ممکن است متغیر باشد و این به علت اثر عوامل مختلف است.

● شخصیت و رفتار

شخصیت مجموعه‏ای از ویژگیهای بدنی، روانی، ظرفیت‏ها و توانایی‏های یک فرد است. شخصیت پاسخی به این سؤال است که ?یک فرد چیست؟? و رفتار به این سؤال پاسخ می‏دهد که ?یک فرد چه چیزی انجام می‏دهد؟? شخصیت در یک فرد بالغ و بهنجار تقریبا ثابت است، ولی رفتار، قابل انعطاف است. رفتار مبتنی بر شخصیت است، اما به طور کلی وابسته به محیط و شرایط محیطی است، لذا فرد با داشتن یک شخصیت یا به عبارت صحیح‏تر یک تیپ شخصیتی بر حسب اینکه در چه محیطی قرار گیرد، رفتارهای متفاوتی را بروز می‏دهد.

● نقش رفتاری

ما با نقش قهرمانان در فیلم‏ها و نمایشنامه‏ها آشنا هستیم. نقش‏ها در واقع بازیهایی هستند که توسط هنرپیشگان به اجرا در می‏آیند. هنرپیشگان الزاما قهرمان نیستند، ولی این ?نقش? است که از آنها در فیلم و داستان قهرمان می‏سازد. در زندگی واقعی نیز هر یک از ما نقش‏های متعددی انتخاب کرده و آنها را به اجرا در می‏آوریم. به عبارتی می‏توان دنیا را به مثابه صحنه نمایش فرض کرد که هر یک از ما نقشی در آن داریم. ما با توجه به موقعیتی که در آن قرار داریم و یا موقعیتی که آن را خودمان انتخاب می‏کنیم، وضعیتی خاص به خود گرفته و نقش مورد انتظار (و گاه بدور از انتظار) را اجرا می‏کنیم.ما زندگی خود را با نقشی شروع می‏کنیم که اجبارا باید آن را بپذیریم و اختیاری در آن نداریم، مثل نقش جنسیتی (اینکه مرد یا زن هستیم)، نقش سنی (طفل، کودک، نوجوان، جوان، پیر و ...). این نقش‏ها پیش و بیش از آنکه ما اختیاری بر آنها داشته باشیم، بر ما تحمیل شده‏اند. در این راستا به نقش‏های دیگری نیز برمی‏خوریم که بر اثر تعامل وراثت و محیط، توانایی، نگرش‏ها و انتخاب‏هایمان به اجرا درمی‏آوریم. نقش‏های شغلی و حرفه‏ای از این دسته‏اند. در هر یک از نقش‏های حرفه‏ای، از ما انتظار می‏رود که الگوهای رفتارهای خاصی را ارائه کنیم. بنابراین نقش‏ها رفتارها را الگوسازی می‏کنند.


نویسنده : روح الله عرب

منبع : http://www.charismaco.ir/htm

TOP