نگاهی به مبانی طبّ سنّتی ایران

 

بنابر نظر طبّ سنّتی ایران که مورد تایید طبّ اسلامی و تقریبا تمامی مکاتب طبّی قدیم می باشد؛ تمام هستی از ترکیب ۴ ( رکن، اسطقسّ) به نام ، ، (باد) و تشکیل شده است.عناصر اجسامی هستند ساده و غیر قابل تجزیه به جزءهای کوچکتر که همه هستی از ترکیب آنها به وجود آمده است. 

قوای اوّلیه عناصر

عناصر و هرچه که از ترکیب آنها حاصل می شود؛ دارای ۴ (و در واقع، دو زوج)  کیفیت یا قوّه هستند:حرارت و برودت(گرمی و سردی) و رطوبت و یبوست(تری و خشکی).

تذکّر مهم: مفهوم عنصری خاک، آب، هوا و آتش، با آن چه که در زندگی عادّی از آنها می شناسیم؛ متفاوت است. در واقع، خاک، آب، هوا و آتشی که ما می بینیم، از تظاهرات و جلوه های خاک، آب، هوا و آتش عنصری هستند وگرنه مثلا در خاک یا زمین، ترکیبی از عناصر خاکی، آبی، هوایی و آتشی موجود است.

۱-  خاک: سنگین مطلق است و در مرکز سایر عناصر قرار می گیرد و دیگر عناصر به سوی او حرکت می کنند(قانون جاذبه). ثابت و ساکن است و پایداری دیگر عناصر به اوست. در موجودات، باعث به هم پیوستگی، پایداری و حفظ شکل است. طبع آن سرد و خشک است.

۲-  آب: سنگین نسبی است و اطراف خاک را فرا می گیرد. هر شکلی را به آسانی می پذیرد و به آسانی نیز از دست می دهد. به دیگر عناصر قابلیت شکل گیری می دهد. در موجودات، باعث نرمی، همواری و شکل پذیری می شود. طبع آن سرد و تر است.

نکته: اجسام مرطوب، زود می گیرند و زود هم از دست می دهند ولی اجسام خشک، دیر می پذیرند و دیر از دست می دهند. اگر خشک و تر به هم بیامیزند؛ خشک از تر، نرمی و آسان شکل گرفتن را می گیرد و تر از خشک، قوام و حفظ هیات را.

۳-  هوا: سبک نسبی است و اطراف آب را گرفته است. با عناصر دیگر می آمیزد و باعث تخلخل و سبکی و گشادگی آنها می شود. در موجودات، نرمی، سبکی و سهولت بلند شدن را سبب می شود. از آب فرمانبردارتر است. طبع آن گرم و تر است.

۴-  آتش: سبک مطلق است و بالاتر از سایر عناصر قـرار می گیرد. باعث می شود هوا به دو عنصر سرد نفوذ کند؛ سردی آنها را بشکند و آنها را از عنصر به تبدیل کند. در موجودات، پختن، نرم کردن و آمیختن را باعث می شود. طبع آن گرم و خشک است.

نکته ۱: در موجودات زنده، آب و خاک که سنگین ترند؛ بیشتر در پیدایش اندامها و حفظ ثبات آنها دخیلند امّا آتش و هوا اوّلا در پیدایش ارواح و روانها دخیلند و درثانی، حرکت و جنبش( هم در ارواح و هم در اندامها) را سبب می شوند.

نکته ۲: خواص ذکر شده در حالت طبیعی از این عناصر مورد انتظارند امّا در صورت غلبه رکن پنجم یعنی رکن یا عنصر معنوی بر آنها، هر رفتار خرق عادتی ممکن است مشاهده شود.( شفای بیمار با خوردن تربت حضرت سیدالشّهداء علیه السّلام، آثار درمانی آب نیسان، بَرد و سلام شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه السّلام، …)

نحوه اثر عناصر بر هم

در برخورد ارکان با یکدیگر، اگر یک رکن بر دیگری اثر کند و به طور کامل بر آن غلبه نماید و آن را جزیی از خود نماید؛ به این صورت غالب جدید، کاین و به پدید آمدن آن کون می گویند. به رکنی که مغلوب شده است نیز فاسد و به این رخداد، فساد اطلاق می شود. امّا اگر ارکان، توانایی غلبه بر یکدیگر را نداشته و طبیعت میانه ای را به وجود آورند، به این عمل، استحاله گفته می شود. کیفیّت جدید حاصل شده؛ طبع یا مزاج  نامیده می شود.

مـــــــزاج

چنان که گفته شد؛ مزاج، کیفیتی است که از واکنش متقابل دو یا چند عنصر حاصل می شود؛ به عبارت دیگر، از واکنش متقابل اجزای ریز موادّ متضادّ با یکدیگر، کیفیت همگونی حاصل می شود که به آن مزاج می گوییم. برای مثال اگر آب و خاک با نسبتی مساوی به هم بیامیزند؛ مادّه حاصله مزاج سردی خواهد داشت امّا از نظر تری و خشکی به تعادل نزدیک است. چون تمام خلقت از این ۴ رکن آفریده شده است؛ تمام حقایق مادّی و معنوی دارای مزاج خواهند بود.

مزاج زمانها

 الف- شب نسبت به روز سردتر و مرطوب تر است.

 ب- بهار، گرم و تر؛ تابستان، گرم و خشک؛ پاییز، سرد و خشک و زمستان، سرد و تر است.

 تذکر: فصل طبی به لحاظ زمانی، کاملا منطبق بر فصل نجومی نیست.

مزاج مکانها: توجه به حالات مردم نواحی مختلف، تفاوت مزاج مکانها را آشکار می سازد؛ برای مثال مردم اروپّا بیشتر اهل قانون، سیاست و اقتصاد هستند(مزاج سردتر) و مردم آسیا( به ویژه خاورمیانه) تا حدّی قانون گریز و اهل شعر و عشق و عرفان(طبع گرمتر).

مزاج گیاهان: برای مثال، گردو و خرما، گرم و خشک؛ گلابی و خربزه، گرم و تر؛ گوجه سبز و انار ترش، سرد و خشک؛ و هندوانه و خیار، سرد و ترند. تفاوت طعم، عطر، تندی و … گیاهان مختلف در مناطق گوناگون و با روشهای نگهداری متفاوت نیز به همین دلیل است.

مزاج حیوانات: گوشت شتر، گرم و خشک؛ گاو، سرد و خشک؛ گوسفند، گرم و تر و ماهی، سرد و تر است.

مزاج زن و مرد: زنها نسبت به مردها، طبع سردتر و مرطوبتری دارند.

مزاج سنین: کودک، گرم و مرطوب است امّا نوجوان و جوان، با همان میزان حرارت، رطوبت کمتری دارند. با افزایش سن، گرما و رطوبت کمتر می شود اگرچه در پایان عمر(که طبع، سرد و خشک است) ممکن است رطوبت های غیرعادی و خارجی در بدن جمع شوند.

مزاج جمادات: برای مثال، طبع کاهگل گرم و طبع گچ، سرد است.

مزاج غذاها: غذای انسان منحصر در خوردنی ها و نوشیدنی ها نیست.

الف: غذاهای دیداری: آبی و سبز، رنگهای متعادل( با گرایش بیشتر سبز به گرما)؛ زرد و قرمز، رنگهای گرم و سفید و سیاه، رنگهای سرد هستند.

ب: غذاهای شنیداری: کلمات محبّت آمیز و امیدآفرین، انسان را گرم می کنند و فحش ها و ناسزاها، او را به سردی می کشانند.

ج: غذاهای استشمامی: بوهای لطیف، سوزاننده، شیرین و اکثر بوهای خوش، طبع گرمی دارند امّا بوی عفونت، نا، کپک، ترشا و برخی از بوهای خوش( مثل بوی کافور) طبع سردی دارند.

د: غذاهای رفتاری: بخل و ترس که رفتارهای سرد هستند، معمولا با هم دیده می شوند و شجاعت و سخاوت، با هم.

هـ: غذاهای لمسی: پشم، با تماس با پوست انسان، طبع او را گرم می کند و پنبه، خنک.

و: خوردنی ها و نوشیدنی ها: مزه های گرم، به ترتیب عبارتند از تندی، تلخی، شوری و شیرینی که این مزه آخر به تعادل بسیار نزدیک است. تـرتیب مزه های سرد نیز گس، قابض، ترش و بیمزه است. چربی مزه ای متعادل است.

خـــلـــط و روح

، رطوبتی است که در تن انسان جاری است و جایگاه آن در رگها و اندام توخالی مانند معده، جگر، طحال، زَهره و … است. اخلاط که شامل ، ، و می باشند؛ از هضم و تبدیل غذا به وجود می آیند. اخلاط، در تعامل و آمیزش دایمی با هم هستند و اوّلین جسمی که از آمیزش آنها حاصل می شود، اندام است. در واقع، اندام، اجسامی هستند که از قسمت سنگین و کثیف و متراکم اخلاط، به وجود می آیند. در عوض، روح از قسمت لطیف و بخاری اخلاط به وجود می آید. به این معنا، روح طبّی یا همان روح بخاری، حدّ فاصل جسم و نفس است. نسبت روح به اخلاط، مانند نسبت اخلاط است به غذا و نسبت اندام به اخلاط، مانند نسبت موادّ دفعی است به غذا.

 (خلط های چهارگانه)

 معادل ارکان اربعه در بدن انسان، اخلاط اربعه هستند و عبارتند از:

۱- یا دم (معادل هوا): گرم و تر است؛ ناشی از کودکی، بهار و حرکات و شادی های معتدل؛ رنگ آن سرخ؛ بوی آن خوش؛ مزه اش شیرین و قوام آن معتدل است.

۲- بلغم (معادل آب): سرد و تر و درواقع، خون نپخته است که با دیدن حرارت به خون تبدیل می شود. رنگ آن سفید است و حالتی شبیه سفیده تخم مرغ دارد.

۳- سودا (معادل خاک): سرد و خشک و درواقع، رسوب خون است. رنگ آن سیاه است. محرک اشتهاست.

۴- صفرا (معادل آتش): گرم و خشک و درواقع کف روی خون است. رنگ آن زرد و مزه آن تلخ است. خلطی است تیز و سوزاننده و مسیر را برای دیگر اخلاط باز می کند. به هضم غذا کمک می کند و حرکات روده را زیاد می کند.

وجود این چهار خلط برای سلامتی انسان ضروری است. هرکس بسته به این که در بدنش، کدام یک از این اخلاط نسبت به بقیه غلبه دارد؛ دارای مزاج دموی، بلغمی، سوداوی و یا صفراوی خواهد بود.

دموی مزاجها: مزاج آنها گرم و تر و چهره آنان قرمز و پرخون است. سر و اندامها سنگین بوده؛ معمولاً کسل هستند و خواب زیاد و سنگینی دارند. دهان دره، کش و قوس بدن و کشیدن دستها به اطراف، جزء عادات آنان است. معمولاً خوش اخلاق و اهل بگو و بخند هستند و در دیـگـران ایـجـاد نــشـاط می نمایند. شجاع و فرمانبردار هستند. مزه دهان آنان شیرین و پوست، زبان و چشم آنان قرمز است. خونریزی از نقاط مستعد مثل بینی و لثه در آنان شایع است. محل فصد و حجـامـت آنان دچـار خـارش می شود. در فصل بهار علایم مذکور تشدید می شود.

بلغمی مزاجها: مزاج این افراد سرد و تر است؛ چهره سفیدی دارند؛ پوست آنان سرد، نرم و شفاف است. گاه، به علت رطوبت زیاد، پوست آنان در ناحیه زیر چشم و گلو دچار چین خوردگی می شود. آب دهان زیاد، کم بودن تشنگی و عطش، نرم بودن گوشت اندامها، تنبلی، آروغ ترش و ترش کردن از علایم دیگر افراد بلغمی است. حرکات این افراد کند است و حوصله انسان از پرحوصلگی آنان سر می رود؛ آرام حرف می زنند؛ در راه رفتن عقب می مانند و زود خسته می شوند. ماست، دوغ و غذاهای دارای طبع سرد، دشمن آنان می باشد. خوش خوابی، کند فهمی، افت حافظه، کم رنگی ادرار صبحگاهی و  زبان نرم با پرزهای تحلیل رفته و گاهی پوشیده از بار سفید از علایم آنها می باشد. در فصل زمستان بیماری های آنها شدت پیدا می کند.

صـفراوی مزاجها: دارای مـزاج گـرم و خــشـک می باشند. چهره و سفیدی چشم آنان، کمابیش به زردی می زند؛ دهان و بینی آنان خشک است و زبانشان خشک، زبر و گاهی تلخ می شود. عطش آنان زیاد و اشتهایشان کم است. لاغر هستند. مطالب را سریع درک می کنند و سر آنها کلاه نمی رود. بی خوابی و سبک بودن خواب از مشکلات آنان است. تحریک پذیر هستند و زود عـصبانی و مـضـطرب می گردند. پوست آنان گرم و خشک و بی حالت است. دور چشم آنان به علت از دست دادن رطوبت گود می افتد. خارش پوست و وزوز گوش در آنها شایع است. سردرد به خصوص در هوای گرم و هنگام عصبانیت بعضی از آنها را آزار می دهد و گاهی دچار گزگز اندامها می شوند. هنگام لمس، اندامهای آنها گرم است و از هـوای خـنـک لـذت می برند. اولین ادرار صبحگاهی آنها پررنگ و گاهی سوزان است. گرمی و خشکی در این افراد در فصل تـابـستـان شـدت می یابد. افراد صفراوی مزاج در سن جوانی دچار بیشترین مشکلات در سلامتی خود می شوند و به خصوص، بیشتر این مشکلات در فصل تابستان بروز می نماید.

سوداوی مزاجها: مزاج این افراد، سرد و خشک، چهره آنها تیره، پوستشان خشک و بی طراوت است؛ خونشان در هنگام حجامت، سیاه و غلیظ است. زیادی فکر و خیال و نگرانی نسبت به مطالبی که در اطرافشان می گذرد و خوابهای آشفته و تیره و تار از مشکلات این افراد است. به علت سرعت فکر، در بین این افراد، شاعران و سیاستمداران بیشتری یافت می شوند ولی در صورتی که روش زندگی و تغذیه این افراد تصحیح نشود مشکلات روحی روانی جدی بروز می کند. افسردگی و گوشه گیری و کم جوشیدن با دیگران یکی دیگر از خصوصیات افراد سوداوی است. سوزش سر معده و زیر جناغ، گرفتگی در عضلات پشت ساق پا، گرفتگی در ناحیه گلو به صورت یک حلقه، اشتهای کاذب و ریزه خواری، پرمویی و بروز لکه های تیره در پوست در این افراد شایع است. این افراد در فصل بهار از وضعیت تعادلی بهتری برخوردار می شوند و در فـصـل پـایـیز بیماری هایشان شدت می گیرد.

جـــدول مــقــایــســه مـــزاج هــــا 

     مــــزاج هـــاخـصـوصـیـات  سوداوی  بلغمی  دموی  صفراوی 
رنـگ چـهـره  تیره  سفید  سرخ  زرد 
رنـگ چـشـم  کدر  سفید و بی فروغ  سرخ  زرد 
مــوی ســر  پرمو با موهای تیره و ضخیم  سفیدی زودرس مو  موی معمولی، ریزش مو، طاسی  پرمو، ریزش مو، طاسی 
مـوی بــدن  پرمو با موهای تیره و ضخیم  بی مو  پرمو  کم مو 
هــیــکـل  لاغر، باریک و خشک(جرّه)  چاق و درشت  تنومند، چاق و درشت  لاغر، باریک و خشک 
ترشّحات بینی  عادی  رقیق و فراوان  عادی  کم و خشک 
تــعریــق  کم  زیاد و سرد  زیاد و گرم  کم 
کنش کرداری  کند، آرام، کم انرژی و منظّم   بسیارکند، آرام، کم انرژی و منظّم  پرانرژی، نامنظّم    پرانرژی، نامنظّم، چالاک و سریع   
کنش پنداری  وسواسی، دودل، منفی گرا، شکّاک، درون گرا، حسّاس، محتاط، یکدنده و بدون انعطاف.  منفی گرا، درون گرا، واقع گرا، فراموشکار، کندذهن، بی اراده و تحت تاثیر، حسّاس، مستعد افسردگی، محتاط ، خودخور.   خوش بین، خنده رو، شجاع، جسور، بـانـشـاط، راحت و بی قید.   تیزهوش، حاضرجواب، متهوّر، عصبانیت های آنی، کلّه شق و یکدنده. 
مـزه دهـان  ترش یا شور  شور یا ترش  بی مزه یا شیرین  تلخ 
بـــــزاق معمولی  فراوان  معمولی  کم و خشک 
سازگاری با غذاها  گرمی  گرمی  خنکی  خنکی 
اشــتــها  اشتهای کاذب فراوان با سیری زودرس، ریزه خواری  اشتهای فراوان بدون مقاومت  اشتهای فراوان با مقاومت  کم 
تمایل به آب  کم  کم(تمایل به نوشیدنی های گرم)  عطش نسبی  عطش فراوان 
گـــوارش  یبوست  یبوست، ترش کردن، مشکلات گوارشی فراوان  مناسب  سوزش معده، بدون یبوست. 
تاثیر فصل ها  علاقه به بهار و تابستان  بدحالی در بهار و زمستان  علاقه به پاییز و زمستان  علاقه به پاییز و زمستان 
میل جـنسی  میل زیاد، توان کم  میل و توان کم  میل و توان زیاد  میل زیاد و توان متغیّر 
خــــواب  معمولی  زیاد  زیاد  کم 
رویـــــا  کابوس، دیدن خرابه ها و قبرستان ها  رنگ های سفید، آب، برف و باران  رنگ های سرخ، خون  رنگ های زرد، آتش، جنگ و ستیز 
استعداد بیماری  سرطان، بیماری های پوستی، بواسیر، واریس  بیماری های مفصلی، روماتیسمی و گوارشی.  فشارخون، سکته، جوش و دمل های چرکی  هپاتیت و یرقان 
استعداد شغلی  شعر، سیاست  شغل های آرام و بی دردسر  اکثر شغل ها، مدیریت  سربازی و  جنگاوری 

تذکّر: موارد فوق الذّکر در مزاج های کاملا نمونه(کلاسیک)، به هنگام سلامتی و در حال اعتدال قابل مشاهده هستند. اکثر افراد در طیف های بینابینی قرار می گیرند ولذا، تفسیر مزاج هر شخص، کاملا منحصر به فرد بوده؛ با عنایت به عواملی چون سن، جنس، نـژاد، سلامـتی و بیماری و … صورت می پذیرد.

اندام های دارای مزاج گرم( به ترتیب): ۱- روان و خاستگاه آن که دل است. ۲- خون ۳- جگر ۴- گوشت و ماهیچه ۵- طحال ۶- کلیه ۷- رگهای ضربان دار(سرخرگ) ۸- رگهای بدون ضربان(سیاهرگ) ۹- پوست

اندام های دارای مزاج سرد( به ترتیب): ۱- بلغم ۲- پی ۳- چربی ۴- مو ۵- استخوان ۶- غضروف ۷- زرد پی(رباط) ۸- وتر ۹- غشاء(شامّه) ۱۰- عصب ۱۱- نخاع ۱۲- مغز ۱۳- پوست

اندام های دارای مزاج مرطوب( به ترتیب): ۱- بلغم ۲- خون ۳- چربی ۴- پی ۵- مغز ۶- نخاع ۷- گوشت، پستان و بیضه ها ۸- شش ۹- جگر ۱۰- طحال ۱۱- کلیه ۱۲- ماهیچه ۱۳- پوست

 اندام های دارای مزاج خشک( به ترتیب): ۱- مو ۲- استخوان ۳- غضروف ۴- زردپی ۵- وتر ۶- غشاء ۷- سرخرگ ها ۸- سیاهرگ ها ۹- عصب حرکتی ۱۰- قلب ۱۱- عصب حسّی ۱۲- پوست   

چیز هایی که باعث ایجاد گرما در بدن می شوند

خوردن در حدّ اعتدال؛ حرکات و ورزش معتدل؛ ماساژ و مالش معتدل بدن؛ بادکش کردن؛ غذاها و دارو های دارای طبع گرم؛ استحمام معتدل؛ مالیدنی ها، ضماد ها و مرهم های گرم؛ خواب و بیداری معتدل؛ خشم؛ غم و اندوهی که بیش از حدّ نباشد؛ شادی و نشاط در حدّ اعتدال؛ بعضی عفونت ها؛ تراکم در سطح بدن و تخلخل درونی بدن.

چیز هایی که باعث ایجاد سرما در بدن می شوند

جنبش مفرط (به دلیل تحلیل بردن حرارت غریزی)؛ آرامش مفرط( به حهت خفه شدن حرارت غریزی)؛ پرخوری و کم خوری؛ غذاها و داروهای دارای طبع سرد؛ زیاده روی در برخورد با گرمی بخش ها مانند هوای گرم، ضماد های گرم و آب گرم حمّام؛ تخلخل زیاد در سطح بدن؛ زیاده روی در احتباس( یعنی نگه داشتن موادّ بیرون ریختنی از جسم که بر اثر آن، حرارت غریزی، جمع و متوقّف می شود)؛ تخلیه در حدّ افراط؛ بند آمدن مجاری؛ سفت بستن اندام ها؛ اندوه، ترس، شادی و لذّت بیش از حدّ.

چیز هایی که باعث ایجاد رطوبت در بدن می شوند

آرامش؛ خواب؛ ماندگاری موادّی که باید تخلیه شوند؛ تخلیه خلط خشکی افزا؛ پرخوری؛ غذاها و داروهای مرطوب؛ تماس با رطوبت بخش ها به ویژه استحمام با شکم سیر؛ تماس با سردی دهنده ها که رطوبت را جمع و متوقّف می کنند؛ تماس با چیزهایی که گرمی لطیف می دهند و رطوبت را به جریان می اندازند.

چیز هایی که باعث ایجاد خشکی در بدن می شوند

جنبش؛ شب زنده داری؛ تخلیه زیاد؛ جماع؛ کم خوری؛ مصرف غذاها و داروهای خشک؛ حرکات نفسانی از هر نوع که مفرط باشد؛ تماس با خشکی دهنده ها؛ شستشو با آبهای قابض؛ سردی یخ کننده که نمی گذارد غذا به اندام برسد؛ قابض ها؛ چیزهای بسیار گرم و شستشوی زیاد بدن.

حرارت غریزی

نیروی اوّلیه حیات است که از ابتدای زندگی، در انسان وجود دارد و به تدریج تحلیل می پذیرد تا آن که در هـنـگام مرگ، زوال می یابد. از باب تشبیه، حرارت غریزی، همان روغن چراغ وجود انسان است.

 قوّه سرمنشاء فعل هستند؛ افعال به قـوا شناخته می شوند و بالعکس. هر فعلی که از انسان نیز سر می زند؛ ناشی از قوّه ای در وجود اوست. هر قوّه، مرکزی مخصوص خود دارد که فعل، از آن عضو صادر می شود که به این اعضاء، اعضای رییسه می گوییم. قوای وجودی انسان، سه تا هستند: طبیعی، حیوانی و نفسانی.

قوّه طبیعی: استفاده از غذا برای سوخت و ساز خود انسان و نیز ساخت نسل او را به عهده دارد. بنابراین دو فعل اصلی او عبارتست از:

۱-  تبدیل غذا به موادّ مورد نیاز؛ مرکز آن، کبد است و آلت آن(وسیله اجرایی) رگهایی که از کبد در بدن پخش می شوند.

۲-  جدا کردن مادّه منی  از امشاج و اخلاط سراسر بدن و پختن آن تا شایسته تولّد شود؛ مرکز آن، بیضه ها و آلت آن، دسته دیگری از رگهای کبدی است که در سراسر بدن پخش می شوند.

قوّه حیوانی: قوّتی است که اندام ها به وجود او، پذیرای سایر قوا می گردند و در واقع، به وجود او، فعل و معنی حیات، به وجود می آید. مرکز قوّه طبیعی، قلب و آلت آن، شریانها(سرخرگ ها) هستند که از قلب به همه بدن می رسند. روح بخاری در قلب متولّد می شود و بلافاصله، قوّت حیوانی که مرکز آن چنان که گفته شد؛ همان قلب است در آن القاء می شود. روح که حالا قوّت حیوانی را به خود گرفته است در سراسر بدن گردش می کند و در هر جایی، به تناسب اندام مربوطه استحاله می یابد و مزاج آن اندام را به خود می گیرد و به این ترتیب، آن عضو برای پذیرش دو قوّه دیگر، قـابـلیّت پیدا می کند. برای مثال چشم و گوش موجود است، قوّه طبیعی برای تغذیه آنها موجود و قوّه نفسانی برای صدور فرمان دیدن و شنیدن هم، موجود؛ امّا همه اینها با هم منجر به شنیدن و دیدن نمی شوند تا وقتی که قوّه حیوانی سوار بر مرکب روح بخاری، وارد آنها شود و شکل آنها را بگیرد و آن گاه، افعال از چشم و گوش، صادر خواهد شد. به همین جهت، اگر قوّه نفسانی از عضوی خارج شود؛ تا وقتی که قوّه حیوانی موجود است، آن عضو زنده است(مثل فلج شدن یک عضو) و با برگرداندن قوّه نفسانی به آن عضو، می توان بیماری را رفع کرد. امّا با خروج قوّه حیوانی از یک اندام، آن عضو مـرده محسوب می شود.( به همین دلیل، عضو دچار قانقاریا در طبّ جدید، قطع می شود و در طبّ قدیم، درمان.)

قوّه نفسانی: تکفّل حسّ و حرکت را در بدن به عهده دارد، مرکز آن دماغ(مغز) و آلت آن اعصابی است که از مغز و نخاع خارج می شوند. حسّ به دو نوع ظاهری و باطنی است که اوّلی همان حسهای پنجگانه بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه است. حسّ های باطنی نیز پنج تا هستند که مختصرا به آنها می پردازیم:

حسّ مشترک: حسّی است که ادراک همه محسوسات، نـخـست به او می رسد و در او جمع می شود و سپس به سایر حسّها، منتقل می شود.

مخیّله: انبار صورت های محسوس ذهن است و صورتی را که قبلا درک شده است، عینا و بدون دخل و تصرّف، تصویر می کند.

مفکّره: در انبار مخیّله دست می برد و به تجزیه و ترکیب آنها اقدام می نماید و تـصـاویـر جـدیـد می سازد. ایـن تـصـاویـر، هـرچند ممکن است غیر واقعی باشند و مابه ازای خارجی نداشته باشند امّا جنس آنها از محسوسات است؛ مثل پرواز کردن انسان یا دیدن کوهی از جواهر.

متوهّمه: از چیزهای محسوس، ادراک نامحسوس می کند مثل این که از دیدن گرگ، مفهوم درندگی و دشمنی را درک می کند.

حافظه یا مذکّره: انبار معانی نامحسوسی است که از صورت های محسوس درک شده است.

 توانایی های وجودی انسان وابسته به قلب و قوّت حیوانی موجود در اوست. این قوّت حیوانی از عوامل بیرونی، تاثیراتی می پذیرد که به آنها اعـراض نـفـسـانـی گـفـتـه مـی شـود کـه از آن جمله اند: غم، شادی، خشم، لذّت، ترس، آسودگی خاطر، خجالت، نگرانی، امید و ….

اعراض نفسانی باعث تغییر در تن و مزاج اخلاط، ارواح و قوّت ها می شوند و اثراتشان از طعام و شراب و خواب و بیداری و حرکت و سکون، قویتر است. واضح است که هرقدر روح حیوانی ضعیفتر باشد یا کارآزموده نباشد؛ این اثرات، قویتر خواهند بود. همه اعراض نفسانی باعث حرکت روح یا ناشی از آنند.

حرکت روح، یا یا به سمت درون است یا به سمت بیرون و یا تدریجی است یا آنی. حرکت خروجی آنی مانند خشم و تدریجی مثل لذّت و انبساط خاطر. حرکت درونی آنی مانند ترس و تدریجی مانند غم.  در حرکات آنی احتمال مرگ یا غش وجود دارد به این ترتیب که در صورت حرکت آنی روح به خارج، درون، سرد و بیرون به شدّت گرم می شود و در صورت شدید بودن این حالت، روح، ناگهان، تحلیل می رود؛ درون و بیرون، سرد می شود و مرگ یا غش رخ می دهد. در صورت حرکت آنی روح به داخل نیز ، درون، بسیار گرم و بیرون بسیار سرد می شود و احتمال دارد که روح بر اثر شدّت حصر، خفه شود؛ در این حالت نیز درون و بیرون، سرد می شود و مرگ یا غش رخ می دهد. در حرکات تدریجی روح به داخل و خارج، بیشتر احتمال پژمردگی روح وجود دارد. گاهی نیز حرکت همزمان روح به داخل و خارج را می بینیم که نمونه آن، حالت همّ است که ترکیبی از غم و خشم است.

انواع اعراض نفسانی

اعراض نفسانی به دو گروه کلّی تقسیم می شوند:

الف- اعراض گرم کننده: که اخلاط و ارواح و اندامها را گرم نموده بر میزان حرکت و جنبش انسان می افزایند؛ ازجمله خشم، شادی، لذّت، امید و نگرانی. در این میان، خشم از بقیه اثر قویتری دارد.

ب- اعراض سرد کننده: که اثری معکوس اثرات فوق الذّکر دارند ازجمله اندوه، ترس و مانند آن.

* خشم معتدل: برای بیشتر مزاجها به ویژه سردمزاجان و کـسـانی که ورزش نمی کنند سودبخش است. خشم معتدل باعث گسترش خون در بدن و رسـانـدن قـوّت روح و حـرارت، به ظاهر جسم می شود.

* خشم افراطی: صفرا را می سوزاند و این صفرای سوخته را در تمام بدن پخش می کند و باعث زردی رنگ و رو می شود و به خصوص برای صفراوی ها به شدّت مضرّ است امّا برای مزاجهای سرد و مرطوب، کسانی که دچار ضعف حـرارت غـریزی، کاهش قوّت ها، پژمردگی جسم و پریدگی رنگ و رو هستند؛ سودمند است.

* لـذّت و شـادی مـعـتدل: حـرارت غـریـزی را برمی افروزند و در تمام بدن، پراکنده می کنند و باعث گرمی و رطوبت مزاج می شوند و در نتیجه، باعث فربهی بدن، قدرت گرفتن قوا، هضم بهتر غذا و بهره بیشتر بدن از آن، تازگی رنگ و رو و دفع فضولات و بیماریها از بدن می شوند. به همین جهت هم هست که در چهره مردم شادکام، آثار پیری نمایان نمی شود.

* اندوه و ترس: خون و حرارت غریزی را به قعر بدن می فرستند و با سرد و خشک کردن مزاج، باعث پیری زودرس، زردی رنگ و رو، ضعف قوا و تسلّط بیماری می شوند.

* خجالت: حرارت و خون را گسترش داده به سطح بدن می رسانند و رطوبت ها و سستی ناشی از آنها را تحلیل می برند؛ به همین سبب در ابتدا رنگ و رو سرخ می شود و در ادامه به علّت گداختن رطوبت ها چهره زرد می شود و در صورت تداوم این حالت، به علّت تحلیل گرما، مزاج، سرد می شود و حتّی به علّت تحلیل زیاد رطوبت، قدری ضـعف هم حادث می شود.

* امید و احساس امنیّت: مثل شـادی مـعـتدل عمل می کنند امّا در امـید افـراطـی، اثرات اندوه ظاهر می شود. 

 


منبع : طب شیعه

TOP